و من مسافرم ای بادهای هموار...

در انتهای این سفر باید به فکر کلبه ای باشم تا چترهای آرامش را بی هیچ دغدغه ای باز کنم.شاید آنجا بشود کنار پنجره نشست و با آواز دارکوب خواب های طلایی دید.من آنجا با درختان طرح دوستی خواهم ریخت و آنقدر سبزینه خواهم خورد تا جوانه بزند این پوسته ی پوسیده.کلبه ی من به آسمان نزدیک است تا بشود بوی خدا را در اتاق نشیمن احساس کرد.کلبه ی من سقفی خواهد داشت آبی رنگ! من آنجا برای تمام پرنده ها دست تکان خواهم داد.رودخانه از وسط اتاق من خواهد گذشت ماهیها می آیند و میروند و من هر روز برای دریا دسته گلی خواهم فرستاد تا شاید نشانی مرا به تو بدهد .شبها,وقت ِ خوب ِستاره بازی؛ آنقدر شکل میسازم تا به تجسمی خالص از تو برسم.تویی که رویاهای مرا دوست نداری..

من در انتهای این سفر به فکر کلبه ای هستم که میعادگاه قناریهای عاشق است جایی برای لم دادن و سر کشیدن بطری پپسی بی خیال از هیاهوی تاریخ نویسان و پیشگویان سیاسی!!.کلبه ی من پنجره یی دارد که همیشه رو به نور افتاب باز می شود و من که خوب می دانم  نور دوای درد همه ی ماست..

کلبه ی کوچک من, کلبه ی کوچک من است ومن آنرا خواهم ساخت و در طول سفر برای ساختنش از همه ی لانه هایی که به حرمت نام تو پابرجایند الهام خواهم گرفت.وقتی به کلبه ی من رسیدی در نزن که من قرنهاست آمدن تو را به انتظار نشسته ام؛ آنروز برای دیوارهای شیشه ای کلبه ام فکری خواهیم کرد...

میان دو لحظه ی پوچ,در آمد و رفتم..

* خدایا ! دلمان عجیب هوایتان را کرده است..حالا هی بنشینید و در گوش  این دل شورافتاده کم طاقت, از صبوری بگویید..

خدایا بس نیست اینهمه که انگار هنوز فکر میکنید کمم است؟!

خدایا گله داریم.. میشنوید؟؟! دست روی دست میگذارید که این دخترک سربه هوا  از پا بیافتد؟که  بزرگیتان را به رخ کوچکی ام بکشید؟که بدانم اراده که میکنید از هم می پاشم و بعد به آنی آرامم میکنید؟ فکرکردید نمیدانم این ها را... فکر کردید نمیدانم که دارم پایم را ازگلیم خودم دراز تر میکنم؟نمیدانم که خسته شده اید از این همه که میخواهم؟ که رویم را زیاد کرده ام ...؟

خنده دار نیست که می کِشی و بعد رهام میکنی؟! رها میکنی میان آسمان و زمین.. میان این لحظه های پوچ... این راه های بیراه رفته...

میدانی من که جز تو خدای دیگری ندارم و گرنه گلایه از تو را به نزدش می بردم!

خدایا من نمیخواهم زخمی شوم و بعد تو بنشینی زخمهایم را مرهم کنی ودست روی موهایم بکشی از سرلطف... من فقط میخواهم دعای خیرت بدرقه راهم باشد..بدرقه راه این دخترک سربه هوای خودخواه لج باز بی حوصله که پا توی کفشت کرده!


* موج یم و وصل ما از خود بریدن است....ساحل بهانه بود, رفتن رسیدن است..